اشعار عاطفه جوشقانیان

  • متولد:

برای اینکه به ماه راه را نشان بدهی به جا گذاشتی ای رود، ردّ پایت را / عاطفه جوشقانیان

پر از توایم، پراکنده ای هوایت را
سپرده ای به پرنده غم صدایت را

به ابر و ماه و درختانِ دائما به قنوت
سپردی اشک و نماز شب و و دعایت را

چگونه بود که اینقدر گرم و گیرا بود؟
به گوش ما بچشان لحن ربّنایت را

برای اینکه به ماه راه را نشان بدهی
به جا گذاشتی ای رود، ردّ پایت را

چقدر مثل رجایی چقدر باهنری
به ما نشان بده ایمان آشنایت را

به قله ها که رسیدی، رها شدی، آری
چگونه شرح دهم اوج ماجرایت را؟

به جز صلابت و خدمت نبود در کارت
نبود، هر چه گشتیم عکس هایت را

چقدر جای تو خوب است، هیچکس اما
برای ما نگرفته هنوز جایت را...
51 0 5

صدا اصالت محض است در زمانه تقلید / عاطفه جوشقانیان

صدا شکوه، صدا پر طنین، جوان، متفاوت
صدا نجیب، صدا گرم، مهربان، متفاوت

صدا اصالت محض است در زمانه تقلید
در این جهان شباهت بمان بمان متفاوت

صدای تو پر از آرامش است، زندگی من!
چقدر لحن تو با لحن دیگران متفاوت

گمان کنم که صدای تو بود و اسم من آمد
مرا گرفته در آغوش ، بی‌گمان متفاوت

صدا صدای تو بود اولین صدا در گوشم
که بوسه ات وسط نغمه اذان متفاوت

صدا زمینه‌ی شور است، دستگاه تو نور است
تو روضه خواندی و می‌سوخت روضه‌خوان متفاوت

پدر ببخش مرا _نوجوان سرکش خود را_ 
اگر که لحن من آن‌سال ناگهان متفاوت..

فقط صدای تو می‌شد مرا به خود بکشاند
فقط صدای تو اینگونه پر توان متفاوت

زلال و ساده و جاری، صدای توست قناری
دلم چه تنگ شد آری! بخوان بخوان متفاوت
 

54 0 5

باید برای خاک خود آرش بپرورم / عاطفه جوشقانیان

آری منم.. الهه زیبایی جهان
محو من‌اند روی زمین اهل آسمان

آرام مثل چادر مادر سر نماز
محکم شبیه لحن پدر لحظه اذان

من نوبر بلندترین شاخه ام، ببین
کی می‌رسد به چیدن من دست این و آن؟

با کاج‌های توی خیابان غریبه ام
با غنچه های باغچه ی خانه، مهربان

دلدادگی ست پیشه من، لیلی ام هنوز
آوازه ام به عشق بلند است هر زمان..

رودابه، نیم تاجم و پروین و آسیه*
دنیا پر از من است، جهان را بیا بخوان

یاسر اگر خروش کند، من سمیه ام
هرجا حماسه ایست منم پشت آن نهان

باید برای خاک خود آرش بپرورم
هرگز مباد قامت این سرزمین کمان..


*نیم تاج سلماسی، بانوی شاعر حماسی سرای دوره قاجار که با سرودن شعری، مردان را به میدان رزم فرستاد.

414 0 4.13

ممنون که پا به زندگی ما گذاشتی... / عاطفه جوشقانیان

ای آنکه عطر در دل گل ها گذاشتی
در جان ما محبت خود را گذاشتی

با ابرها تپیدی و آرام و بی قرار
نم نم قدم به خلوت دریا گذاشتی

باران حضور گرم تو را مژده می دهد
ما را که گفته است که تنها گذاشتی؟

خود را میان دشت پراکندی و گلی
از هرکجا که رد شده ای جا گذاشتی

حالا اتاق، پر شده از باغ، ای نسیم!
ممنون از اینکه پنجره را وا گذاشتی

ای آفتابِ رد شده از شیشه باغ ها!
بر تار و پود سبز چمن پا گذاشتی

گل های فرش گرم پذیرایی ات شدند
ممنون که پا به زندگی ما گذاشتی...
 
906 1 4.36